پورن جدید مهرانا عکس میگیره میفهمه و دیگه بهش نمیرسه
پورن جدید قسمت قبلوارد کلاس شدم رفتم سر جام نشستم.منتظر بودم تا همه بچه ها وارد کلاس بشن.
ولی هر چه زمان میگذشت تمایلم برای این کار کمتر میشد تا اینکه به طور کامل به یکباره بی خیال شدم.
چون به این نتیجه رسیدم اگر تو کلاس فحش بکشم اون بابایی که داره ازکون و بدن مهرانا عکس میگیره
میفهمه و دیگه نمیاد و من دستم بهش نمیرسه. برای همین باز با اعصاب داغون نشستم سر جای خودم.
نهایتا تصمیم گرفتم بعد از تعطیل شدن مدرسه بی خیال فوتبال داخل مدرسه بشم و سریع تر از بقیه
برم بیرون و از راه دور و به طور نامحسوس مهرانا رو کنترل کنم تا اگه این مرده پشت سرش بود بفهمم کیه.
توی دو ساعت وسط یه کاپشن مشکی کلاه دار از بچه های کلاس بغلی گرفتم و مال خودمو که رنگ
روشنی داشت و تابلو بود به اون دادم. قرار شد فردا کاپشن رو به هم برگردونیم. اول قرارمو با
المیرا دوست دختر جدیدم کنسل کردم بعد هم بلافاصله و سریع تر از بقیه از کلاس زدم بیرون .
سریع کاپشن دوستمو بیرون از مدرسه به تن کردمو به سرعت به سمت دبیرستان دخترانه دویدم.
تا فاصله 50 متری دبیرستان دخترانه رفتم و بعد وارد یک سوپر مارکت شدم. الکی نوشابه و کیک
سفارش دادم و در حال خوردن منتظر شدم.مهرانا و آزاده بعد از 3 تا 4 دقیقه اومدن و از کنار سوپر
مارکت رد شدن. آزاده دختر همسایه ما بود و پوستی سبزه داشت وکمی لاغر بود. بلافاصله بعد
از رد شدن اونها به فاصله چند متری چهار نفر اومدن واز جلوی سوپری رد شدن که سه نفرشون
همکلاسی من بودن و دست هر سه تاشون موبایل بود.. نفر چهارمی موبایل دستش نبود و تو کلاس
ما هم نبود ولی می شناختمش. درست پشت سر این چهارنفر و به فاصله یک قدمی دو تا از همکلاسی
هام اومدن که باز دست یکیشون موبایل بود ولی اون یکی چیزی دستش نبود.بعد از اون هم یه
خانم سن بالا رد شد بعد دو تا دختر دبیرستانی و بعد هم یکی از بچه های مدرسه که این بار از سوپری
بیرون اومدم و با اون همراه شدم.متاسفانه فاصله من با مهرانا و آزاده خیلی زیاد شده بود و دیر از
سوپری بیرون اومده بودم. بدبختی اینکه از این فاصله هم هیچ چیزی معلوم نبود و حتی اگه نزدیک هم
بودم اونها برای عکس گرفتن، موبایل رو جلوی شکمشون می گرفتن و من از پشت سر چیزی نمی دیدم.
برنامه من شکست خورده بود و ناراحت و عصبی بودم. از همون سر کوچه که به نزدیکی مهرانا و آزاده
رسیده بودم تا نزدیکی خونمون نگاهم به کون لرزون مهرانا تو مانتوی مدرسه اش بود. برعکس مهرانا،
آزاده چیز خاصی برای ارائه و دیدن نداشت و من هم زیاد ازش خوشم نمی اومد. البته دوستای دیگه مهرانا
از نظر قیافه و هیکل بدک نبودند و اگه پا میدادن میکردمشون.. آزاده چون همسایه ما بود چه موقع رفت
و چه برگشت به مدرسه با مهرانا بود.وقتی بهشون کاملا نزدیک شدم از پشت سر یهو و ناگهانی لپ مهرانا
رو گرفتم و گفتم خوشگل کی بودی تو؟تا این حرفو زدم هردوتاشون زدن زیر خنده..زودتر از مهرانا وارد شدم.
سینا همیشه نیم ساعت زودتر از ما به خونه می رسید. اون لحظه هم داشت es بازی میکرد.
تا عصر که پدر و مادرم اومدن افکارم داغون بود ولی تو خونه وانمود میکردم حالم خوبه..
بعد از شام پا شدم رفتم تو حیاط زیر درخت خونمون که تو آخرای پائیز دیگه برگی نداشت نشستم.
چند دقیقه بعد مهرانا هم اومد کنارم نشست و گفت چند روزه خودت نیستی چیزی شده؟گفتم
چیزی نیست و بیشتر نگران بدهکاری هستم که به آرمان بالا آوردیم. نزدیک 12 میلیون بدهکاریم
و اگه نتونیم این مبلغ رو پس بدیم بیچاره می شیم. بلند شد ایستاد و گفت من دلم روشنه
بچه ها تو گروه خیلی از نظر روحی شادن و این نشون میده حتما سود هم میکنن که اینطوری هستن.
با وجود اینکه تعقیب و گریز اون روز شکست خورده بود و میدونستم فایده نداره ولی یک نوع
کشش و تمایل عجیبی داشتم تا باز هم از راه دور همون کار قبلی رو انجام بدم. برای همین روز
بعد که باز دنبال مهرانا و آزاده بودم این بار فقط سه تا از همکلاسی هام پشت سرشون بودن.
همون دیروزی ها که موبایل داشتن…. منتهی هیچکدوم موبایل دستشون نبود.با توجه به 2 روز
تعقیب و گریز مهرانا و آزاده، به این نتیجه رسیدم فرهاد و حمید و منصور از همکلاسی هام پای
ثابت حرکت پشت سر مهرانا و آزاده هستند. شک نداشتم اونها میدونستن مهرانا خواهر منه چون
مادرم و مهرانا یک بار که برای مجلس ختم و خاک سپاری یکی از فامیل اومده بودن مدرسه…
چند تا از دوستام دیده بودن من با اونها صحبت میکنم دیگه باور کرده بودم اون یارو تو تلگرام
راست گفته بود.این رو هم مطمئن بودم که هدف عکس گرفتن اون یارو مهراناس نه آزاده چون
مهرانا یک سر و گردن خوشگلتر و خوش هیکل تر از آزاده بود.بدبختی من اینجا بود که مسیر
اونها با ما یکی بود. کار ناجوری هم نمیکردن. مزاحم مهرانا و آزاده هم نشده بودند که برم سر وقتشون
و دهنشون رو سرویس کنم..بالاخره همون روز بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و سبک و سنگین کردن
پیامدهای کاری که میخواستم انجام بدم تصمیم گرفتم موضوع رو به یک نفر بگم تا بتونه نزدیک
اون سه نفر بشه و برام آمار بگیرههر چی تو ذهنم دنبال آدم مورد اطمینان گشتم کسی رو بهتر از
پژمان پیدا نکردم.پژمان هم دوست صمیمی من بود هم همکلاسیم بود هم تو گروه عضو بود و از
همه مهمتر مهرانا رو می شناخت.دو سه بار فرصت و زمینه گفتگو با پژمان فراهم شد ولی هر بار
یا خجالت کشیدم یا دو دل شدم با اینکه آدم شوخی بود و باهاش راحت بودم ولی بازم سخت بود
گفتن چنین ماجرایی…بالاخره دلو زدم به دریا و همه چیز رو اول خلاصه و بعد که خجالتم ریخت از او
کامل براش تعریف کردم.فقط نگفتم اون سه نفر کیا هستند سرانجام نفس راحتی کشیدم.
منتظر عکس العمل پژمان شدم. داشت آروم می خندید و همزمان گفتبیچاره طرف معلومه خیلی
تو کفه یه دخترهالبته سلیقش خیلی خوبه…این جمله آخری رو آروم گفت . خودمو زدم به نشنیدن
و گفتم چی گفتی؟حرفشو عوض کرد و گفت منم دقیقا فکر میکنم اگه عکس میندازه برای همون
کار میخواد.ازم پرسید حالا این سه تا کس خل کیا بودند؟این بار وقتی بهش گفتم پوزخند بلندتری
زد و گفت اینها که تو کف نیستن همین فرهاد خواهر آرش روکرده… اون دوتای دیگه هم دوست
دختر دارند.خواهر آرش رو می شناختم. بد چیزی نبود. آرش هم همکلاسیم بود.سکوت کرده بودم
که ادامه داد قضیه تو دو حالت بیشتر نداره 1- مهرانا به اینها پا نداده برای همین دارند از پشت سرش
عکس یا فیلم میگیرن.2- یا اینکه میدونن مهرانا خواهر تو هست و ممکنه تو
مسیر باشی جراعت نمیکنن کاری کننهمچنان سکوت کرده بودم . دوباره به حرف اومد و گفت حالا از من
چی میخوای؟گفتم من میخوام بدونم این مرتیکه کیه که داره این کار رو میکنه برو قاطی این سه نفر شو…
نگذاشت حرفم تموم بشه و با خنده در حالیکه ازم فاصله میگرفت گفت اونوقت ممکنه من مخشو بزنما…
لگدی حوالش کردمو گفتم زر مفت نزن.. با این کارم تازه فهمیدم کیرم کاملا شق شده و چون شلوارم پارچه
ای بود مثل فنر چپ و راست میره..اون لگد رو که زدم سیخ بودن کیرمو پژمان هم فهمید و با خنده گفت
اوهههههههه این چرا سیخ شده.کوله پشتی رو جلوی کیرم گرفتم که کسی نبینه و سریع جو رو عوض
کردم و گفتم چی شد میری ببینی این سه تا دارند چه گوهی میخورند؟ جواب مثبت داد و گفت حالا تو از
اینکه این پدر داره عکس و فیلم میگیره ناراحتی یا با دوست شدنشون هم مشکل داری. جواب دادم با هردو تا.
سرش رو به نشانه تاسف تکون داد که نفهمیدم منظورش چیه ولی به هر حال قبول کرد…وقتی تنها شدم به
خودم و این کیر لعنتی فحش میدادم. این چه وقت بلند شدن بود. اصلا چرا سیخ شده بود؟ وقتی به خودم
مراجعه کردم حس کردم تمایلاتی داره در من به وجود میاد که قبلا اصلا در من نبوده و یا اگر بوده شرایط
برای رشد این تمایلات وجود نداشته… برای اینکه این تمایلات رو بشناسم به زمان بیشتری نیاز داشتم.از طرف
دیگه حس میکردم چشمام هم بعد از حرف های اون یارو تو تلگرام نسبت به گذشته بیشتر روی بدن و کون مهران
میره و این داشت برام عادت میشد.اون روز بالاخره با المیرا دوست دخترم رفتیم بیرون ولی دل و دماغ نداشتم.
مرتضی و دوست دخترش هم اومدن.مرتضی یواشکی مدام ازم سوال میکردزدی توش یا نه؟ کی میخوای بزنی توش
؟ نزنی از دستت رفته.شب هم مدام نگاهم روی بدن و کون مهرانا بود. اگه قبلا تصادفی بود ولی حالا می دیدم
انگاری یه نیاز شده برام و اگه نگاه نکنم انگاری کمبود پیدا می کنم. رفتارهای عجیبی پیدا کرده بودم. کیرمم موقع
نگاه کردن سیخ میشد. تعریف و تمجید های دیگران از مهرانا داشت کار میداد دستم.نگاهم به بدن مهرانا دیگه
یواش یواش از نگاه خواهر و برادری دور میشد و به حالت نگاه به یه دختر غریبه تغییر مسیر میداد.طی چهار روز از
پژمان آمار اون آدمهایی که پشت سر آزاده و مهرانا حرکت میکردن رو می گرفتم. به نتایجی رسیدم که به غیر از
یکی دو مورد بقیه رو حدس زده بودم. اون نتایجی که خودم حدس زده بودم یکیش این بود که پژمان هم گفت
بیشترین کسانی که پشت سر خواهرت راه میزن همون سه نفر یعنی فرهاد و منصور و حمید هستند. دومین
حدسم که درست بود اینکه اونها میدونستن مهرانا خواهر منه و اینو پژمان هم تائید کرد. سومین حدسم این
بود که کم پیش می اومد پسری پشت سر دختری راه بره و به اون تیکه نندازه و میدونستم اونها هم این کار رو .
اما پژمان علاوه بر چیزایی که گفت دو تا خبر هم به من داد که کاملا دگرگون و منقلب شدم. اولیش این بود که
آزاده و مهرانا هم جواب متلک و تیکه پرونی اونها رو میدن و میخندن
دومیش که خیلی طول کشید به من بگه و هی لفتش میداد این بود که منصور یه بار که
آزاده و مهرانا کنار موبایل فروشی داشتن تو ویترین رو نگاه میکردن مهرانا رو انگشت کرده
و خیلی محکم تاکید میکرد صدرصد اونی هم که داره از خواهرت عکس میگیره همین منصوره…
اون روز که پژمان این خبرها رو به من داد ازش پرسیدم عکس العمل مهرانا بعد از اینکه منصور
اون کار رو کرد چی بود؟ با خنده سری تکون داد و گفت اولش خندید بعد فقط منصور رو نگاه کرد شاید
هم چون منو در حال عبور از خودش دید چیزی نگفت.پژمان وقتی این حرف ها رو به من زد باز سیخ
کرده بودم و کیرم داشت تو شلوار جینی که پوشیده بودم اذیت میشد.بدبختی باز هم قلمبگی کیرم تو
شلوار از نگاه پژمان دور نموند. ولی این بار اولش چیزی نگفت. آخرین آماری که پژمان به من داد این
بود انگاری خود آزاده و مهرانا هم بدشون نمیاد این سه نفر پشت سرشون راه برن و اذیتشون کنن
چون یکی دوبار دیدم که جلوی طلا فروشی یا موبایل فروشی منتظر ایستادن وقتی این سه تا اومدن
اونها هم حرکت کردن..بعد از تموم شدن حرف های پژمان کیرم چنان سیخ شده بود که داشت اذیتم
میکرد منتظر بودم پژمان حواسش پرت بشه جابجاش کنم ولی اون پیش دستی کرد و گفت ضایع
پیراهنت رو از تو شلوارت در بیار بنداز روی شلوارت همه فهمیدن سیخ کردی…بماند که چطور سرخ
و سفید شدم. پژمان بیچاره مدام منو قسم میداد که به هیچ کسی نگم اون به من آمار داده …
با خودم که تنها شدم وبه حرف های پژمان که فکر میکردم و آمار گرفتنش همچنان سیخ میکردم.
بدبختی به یکباره طی یک هفته و نیم در دام هوس های نامتعارف افتاده بودم. منی که تا دو هفته
قبل روی مهرانا تعصب داشتم حالا این تعصب یواش یواش داشت رنگ می باخت. مقصر پیام
های اون یارو تو تلگرام بود که تا دو سه روز منو عصبی کرده بود 100درصد اگه همون روز اول
مرده رو پیدا کرده بودم و حالشو می گرفتم فکر و خیالم آسوده میشد و همه چیز تموم میشد. ول
چون نمیدونستم اون مرده کیه مجبور میشدم به کاری که اون مرده با عکس های مهرانا میکنه فکر
کنم. تصورجلق زدن اون مرده با عکس های مهرانا مدام جلوی چشمام بود. بعد از اون به این فکر
میکردم که طرف موقع جلق زدن با عکس مهرانا چی میگه.. یواش یواش و با گذشت زمان این
تصورات جلوتر میرفتن وجدید میشدن… تصور میکردم اگه این یارو مهرانا رو لخت ببینه چه کار میکنه .
درنهایت تا قبل از اینکه پژمان آمار بده مهرانا رو زیر اون پسر در حال کرده شدن تصور میکردم و وقتی
این تصورات در ذهن من می اومد کیرم نبض های ریزی می زد و شق میشد.آمار پژمان خیلی دیر به
من رسیده بود و دیگه کار از کار گذشته بود و اون تصورات بر من مسلط شده بودند. نه تنها اون
موقع عصبی نبودم بلکه وقتی گفت منصور مهرانا رو انگشت کرده سریع سیخ کردم. دیگه این تصور
نبود و در دنیای واقعی اتفاق افتاده بود.پژمان هم با خبر انگشت شدن مهرانا آتش این هوس های
نامتعارف رو بیشتر کرد و حالا دیگه منصور رو در حال کردن مهرانا تصور میکردم.خنده مهرانا موقع انگشت
شدنش به منصور نشون میداد از حال دادن بدش نمیاد …یک شب تا صبح نتونستم بخوابم و با کیر
سیخ به این موضوع فکر میکردم. در نهایت دیدم دیگه بدم نمیاد دخترخوشگل و خوش هیکلی مثل مهرانا
توسط همکلاسی ها و دوستام کرده بشه. خود من هم توی اون چند روز این قدر تو خونه به کون لرزونش
نگاه کرده بودم که مدام شق میکردم.دل من هم دیگه کس و کونش رو میخواست. این بار تصمیم گرفتم
جای دوست دخترم المیرا ، مخ مهرانا رو بزنم وحداقل از کون بکنمش.دخترها رو دیگه خوب می شناختم
انگشت شدنش توسط منصور نشون میداد بدش نمیاد قبل از ازدواج کرده بشه و من هم دوست داشتم
دختر بعدی که زیرم میخوابه مهرانا باشه.. دیگه آزادانه و بدون تعصب به مهرانا نگاه میکردم. بی قید و
بند شده بودم. همه چیز ظرف چند روز از این رو به اون رو شده بود. حالا منم دیگه به تو کفی های مهرانا
پیوسته بودم. قصدم این بود هر جور شده بکنمش..فردای اون روز بعد از اینکه همراه مهرانا از گروه
به خونه بر می گشتیم هم در مورد خریدهامون تو شرکت صحبت میکردیم و هم توی راه مدام به کونش
و سینه هاش توی اون مانتوی تنگ سفید نگاه میکردم و یاد انگشت