کوس توپولو
کوس توپولو

کوس توپولو با کوس خودش بازی میکنه آبش میاد

کوس توپولو کردن زن دایی.ملیحه من امیر 22سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده .

به۶ ماه پیش که من تازه خدمتمو تموم کرده بودم خب بریم سراغ داستان راستش منا همون.

بچهگی که ده دوازده سالم بود تو کف زن داییم بودم وبه همون بهانه با پسر داییم احسان دوست شده .

بودم یادم رفت بگم زن داییم تقریبا۴۵ سال عمرش بود واحسان هم ۲سال از من کوچکتر.

بود من همیشه تو کف کون گنده وسفید زن داییم بودم که هر وقت میومد خونمون من از پشت اون کون گندهشو کوس توپولو دید میزدمو بعضی وقتها که خونشون هیشکی.

نبود میرفتم شرتشو از حمومشون ور میداشتمو باهاش جرق میزدم این.

وقتی که من خدمتمو تموم کرده بودم واین فرصت خوبی بود برای اینکه من به خواسته برسم یه روز از همین روزها دیدم داییم داره میره شهرستان وبه من گفت .

که حواست به ملیحه(زن دایی)و مهدی پسر داییم که دبستان میرفت من هم از خدا خواسته گفتم چشم و روزی دو سه بار

شرایط ادامه داشتتا وقتی که احسان رفت خدمت دقیقا

میرفتم خونشون ویهسری میزدم که یه روز صبح ساعت تقریبا ۹که میدونستم مهدی خونه نیست .

رفتم اونجا در رو باز کردم ورفتم تو دیدم زن دایی هنوز خوابه منم فرصت.

رو خوب دیدم ومیدونستم اون سنگین خوابه یواش یواش رفتم کنارش دراز کشیدم اون به بغل خوابیده.

بود من دقیقا پشت کونش بودم وااااای از نزدیک.

چه کون گندهی داشت اروم دستمو گذاشتم روی کونش انصافا کوس توپولو خیلی نرم بود داشتم باهاش ور میرفتم که .

یهو دیدم از خواب بیدارشد و برگشت تا منو دید گفت برو گمشو بی شعور داری چیکار میکنی منم که دیدم.

چیزی برای از دست داشتن نداشتم افتادم به جونش و سینه.

هاشو گرفتم و او هی جیغ وداد میکرد ومیگفت من جای مادرت هستم منم که هیچی حالیم نبود هی سینه هاشو میمالوندم به زور شلوارشو در اوردم وافتادم به جون.

کسش که بعد از چند دقیقه دیدم خودشو ول کردوخبری از جیغ وداد نبودمنم بلند شدم وبهش گفتم چی میشه یه کسی به ما بدی که اون گفت باشه به شرطی که .

کسی خبر دار نشه منم گفتم خیلی ممنون تونمیدونی چند ساله که من به عشق کونت چقدر جرق زدم زن دایی یه خنده ایی کرده و گفت امروز به هر روشی که.

میخایی زنداییتو بکن منم افتادم به جونش وسینه هاشو میخوردمو بدنش رو لمس میکردم بعد رفتم سر نقطه حساسش شرتشو در اوردم واااااااای

چه کس خوشکلی سریع رفتم سرغش وزا تمام وجود

می خوردمش که دیدم ناله زن دایی دراومد که هی می گفت بخورش بخورش لیسش بزن امروز باید جرجرش بکنی که یهو گفت بسه دیگه حالا نوبت منه که.

دیدم رفت سراغ شرتم و درش اورد که بدون معطلی کرد تو دهنش و عقب و جلو میکرد منم با دستام حرکات سرش کوس توپولو رو کنترل میکردم.

اونم سر کیرمو زبون میکشید که بهش گفتم بیادیگه ساک زدن بسه میخوام به ارزوم برسم که اونمبا کمال میل رفت دراز کشیدمنم رفتم سمتش کیرمو گرفتم .

بردم هی میکشیدم به کسش واونبیشتر حشری میشد که اروم کردم تو کسش وااااای چقدر داغ بود یه مکثی کردم که دیدم اون یه اهی کشیدمنم کم کم .

سرعت تلمبه زدن رو بردم بالا که اون هی کوس توپولو میگفت بکن بکن زن داییتو جربده امروز باید جرم بدی من جنده توام منم با این حرفها وحشی تر شدم

وسرعتو بالا بردم بهش گفتم کس بسه میخوام از کون

بکنمت که اون کمی با ترس گفت باشه ولی دردم میاد مواظب باش گفتم من کارمو بلدم دیدم به پشت خوابید وااااااااااااای چه کون گنده ایی واااااااااای.

چقدر سفید و بی نقص بود خودمو با دهن انداختم روش و اون سوراخ کوچیک وقرمزو با زبونم لیس میزدم تا زن داییم حشری بشه بعد بلند شدم دستم رو.

پر تف کردم و مالوندم دم سوراخش تا لیز بشه بعد یواش کیرمو هدایت کردم دم سوراخش کیرم به زور میرفت تو واون هی ناله میکرد که من یکدفعه کیرمو .

تاته کردم توکونش که جیغ بلند کوس توپولو کشید بعد من شروع کردم یواش یواش تلمبه زدن وای کونش هی میلرزید ومن بیشترحشری میشدم که دیدم.

داره ابم میاد بهش گفتم داره ابم میاد گفت تمومشو بریز تو کونم چون از دوستام شنیدم اب کمر کونو گنده میکنه من با خنده گفتم کون از این گنده تر میخای.

چکار که کلی با هم خندیدیم گفتم حالا که می خوایی باشه منم تاقطره اخر ریختم تو کونش وبی حال افتادم رو زمین بعد با هم رفتیم حموم و اونجا هم کلی.

با هم حال کردیم از اون موقع به بعد هر موقع دایی میره شهرستان من از خجالت زنش درمیام یادم رفت بگم که زن دایی از من حامله شده واز اونجایی که.

من خیلی شبیه داییم هستم هیشکی شک نمیکنه ومن دارم بابا میشم بای

حدود چند سالي از ازدواج من با خانمم ميگذشت کوس توپولو.ايشون تو خونه سه تا خواهر ديگه هم داشت.

دومي كه ازدواج كرده بود و اولي كه زهره بود هنوز مجرد بود.

خيلي راحت بودن تو خونشون راحت لباس ميپوشيدن و بدون روسري.البته هميشه با بلوز و شلوار بودن نه اونقدر راحت.

اونا هم مثه خانواده خودم بودن و احترامشون هم واجب بود.خيلي هم با هم صميمي بوديم.

باهام شوخي ميكرد.و با هم بعضي وقتها به بازار هم ميرفتيم براي خريد.

تا روزي كه من خونشون بودم روي مبل دو نفره نشسته بوديم و اونم كنارم بود تلوزيون نگاه ميكرد.

يه تي شرت و شلوار تنش بود.معولا شلواراشم پارچه اي بود و كون كوچيكش.

تو اون هميشه معلوم بود.داشت تلوزيون نگاه ميكرد.كه يه باره تلفن زنگ خورد تلفن سمت راست من بود و اون هم سمت چپم نشسته بود هموجا دراز شد رو من.

و تلفن رو برداشت كه جواب بده.كه گردي سينه هاشو روي بازوم حس كردم .

اگه يكم دستمو مي اوردم بالاتر شايد ميشد بگيرمشون.يه باره سمت ديگه خونه رو نگاه كرد كه كسي نبينه.

خدا را شكر تو اون لحظه كسي اون ور نبود و بعد از جواب دادن تلفنش كه زياد طول نكشيد از رو بلند شد.

بهم گفت ببخشيد سنگين كه نبودم؟گفتم نه تو راحت بودي

نميگي يكي ميدي درست نبود؟گفت نه پدر بي خيال هواسم بود.

خيلي باهام راحت بود تا يه روز ديگه كه خونشون بوديم خانومم با مامانش رفته بودن خونه همسايه براي خريد لباس.

خانمه از تهران لباس مياورد تو خونه و همسايه ها هم خريد ميكردن.اون روز زهره هم تو اون لحظه حمام بود.

حمامشون طوري بود كه نميشد لباساشو ببره تو و دم در رو لباسشويي ميزاشتن.

يه بيست دقيقه اي بود كه نشسته بودم کوس توپولو كه صدا زد مادر مامان.

رفتم درب حمام و گفتم كه رفتن خونه همسايه.گفت الان موقع رفتنشون.

بود؟گفتم كاري داري؟گفت اگه زخمتي نيست لباسامو بده گفتم باشه.

اول حوله رو دادم بهش و بعد گفت اگه ميشه شلوار و بلوزمم بده.منم بهش دادم.ولي بين لباساش خبري از شرت و سوتين نبود.

بهش گفتم همينا پس بقيش؟يه خنده اي كرد وگفت ميونه خوبي با لباس زير ندارم.

دوست دارم راحت باشم.گفتم اينم يه نمونشه ديگه.بعد چند دقيقه اي اومد بيرون.تا گذشت و چند ماهي همينطوري.

تا يه روز زد و برادر خانمم رفت خاستگاري و قبول كردن و بعد از بريز و بپاشاشون وقت عقد گذاشتن.

قرار شد كه زهره براي پيچيدن.

ساندويچها بياد خونه ما و خانومم هم براي كمك به مامانش و چيدن سفره عقد بره خونشون.صبح زود خانومم بلند شد و گفت.

من ميرم وبلند شو تو هم الان زهره مياد

گفتم باشه و منم بلند شدم و صبحانه مختصري خوردم و منتظر زهره شدم .

برادر خانم ديگم با ماشين زهره رو اورد و خانومم هم با او رفت.زهره تا اومد خونمون رفت طبقه بالا و لباسش رو عوض كنه.

وقتي اومد پايين چشمام چارتا شد با يه دامن بالا زانو و يه تاپ خوشگل آستين حلقه اي.

گفتم آفتاب از كدوم طرف در اومده ها؟گفت فقط اينجا بتونم راحت باشم کوس توپولو.تو خونه كه همش گير ميدن.

نكنه تو هم ميخواي گير بدي؟گفتم من چكارت دارم هر طور راحتي بگرد من چكاره ام.

خلاصه نشست و شروع كرديم به درست كردن ساندويچا.مگه ميشد ساندويچ درست كرد.

خانم يه طوري نشسته بود كه نميشد كار كرد.پاه هاي سبزشو

انداخته بود بيرون و نسشسته بود.منم كه نميتونستم نگاش نكنم.بهش گفتم راحتي.

گفت چطور مگه؟ گفتم يه نگاه به خودت كردي چطوري نشستي.

گفت چطور نشستم مگه؟تازه هنوز راحت نيستم.اگه ميشد با همينم نمينشستم و درش مياوردم.

همش فكر اين بودم كه امروز هم شرت و سوتين پوشيده يا نه.بهش گفتم مستقيم از اينجا ميريم سالن ديگه گفت آره.

گفتم پس برم حمام رو آماده كنم بري يه کوس توپولو دوش بگيري لباس آوردي؟گفت آره آوردم.

بهش گفتم ببخشيدا ميشه بگي براي چي لباس زير نميپوشي؟گفت خوشم نمياد و دوست دارم .

هميشه راحت باشم.گفتم نكنه الانم نپوشيدي؟گفت نه چطور مگه.گفتم باور نميكنم؟

دروغ نميگم بهت اصلا باور نميكني تا بهت ثابت كنم كه باور كني؟شاخم زد بيرون گفتم ثابت كني؟چطوري؟گفت دست.

بزني ميفهمي؟گفتم چطوري؟گفت چطوري داره؟بلند شد ايستاد و گفت

نميشه نشونت بدم درست نيست دست بزني بهتره تا خيالت راحت بشه.

من بلند شدم و از رو دامتنش دست بزنم گفتم اينطوري كه معلوم نميشه.

گفت باشه هر طور كه مطمئن ميشي همونكار رو بكن.من نامردي نكردم ديدم خودش داره راه نشونم ميده.

منم رفتم پشت سرش گفتم خوب دامنت ميره بالا درست نيست از پشت دست ميكنم.گفت باشه.

منم پشت سرش ايستادم و دامنشو از جلو زدم بالا و دستمو بردم از روي رونش كشيدم تا نزديك كسش.

ديدم نفسش داره تند تند ميشه و گفت زود باش منم دستمو گذاشتم رو كسش مثل .

الان كه دارم تايپ ميكنم ضربان قلبمو ميشنيدم.

انگشتم و گذاشتم رو كسش و وسط خط كشش كشيدم به بالا و ديدم سرش رو گذاشت.

رو شونم و چيزي نگفت.يه بار ديگه انگشتمو سرندم وسط كسش اينبار انگشتمو و به سوراخش.

كشيدم انگشتم خيس شد و گفت مطمئن شدي.حرفاش با شهوت بود.منم گفتم هنوز نه.ب

هش گفتم چت شده ها؟گفت هيچي فقط زود باش گفتم باشه و منم انگشتمو.

ميكشيدم وسط كسش خيلي دوست داشتم ميديدمش.انگشتمو خم كردم در سوراخ.

كسش ببينم چي ميگه.ديدم حرفي نزد و بهش گفتم مثه اينكه شرت پات نيست؟

گفت مگه حس نميكني كه پام نيست و همينطور در سوراخش

انگشتمو ميچر خوندم و بهش ميگفتم نه پات نيست انگشتم خيس خيس شده بود يه بند انگشتمو.

كردم تو هيچي نگفت.دلمو دادم دست خودش و انگشتمو يواش.

يواش كردم تو رو نك پنجش بلند شد و گفت آيييييييييييي.گفتمش نميشه اينطوري من نديدم هنوز .

همونجا نشست رو زمين و گفت ميخواي ببيني گفتم آره.پاشو باز كرد و كسش.

رو ديدم چه خوشگل بود من رفتم بين پاش و دستي كشيدم روش سرش و به ديوار زده بود و گفت زود ببين ديگه.

من گفتم باشه سرم و بردم لاي پاش و يه ليسي به كسش زدم گفت آيييييييييي آييييييييييييييي.

بعد انگشتمو يواش يواش كردم تو و آي آي ميكرد و نفس نفس ميزد.

همونطور كه دراز كشيده بودم پايين پاش.يكم يكم گرمكنم رو كشيدم

پايين و بلند شدم دستمو انداختم دور كمرش و خابوندمش رو زمين و خودمم رفتم بين.

پاهاش و كيرمو كه داش له له ميزد وگذاشتم رو سوراخ كسش و بلا پايينش ميكردم.

سر كيرم ليز ليز شده بود با آب كسش.بعد گذاشتمش در سوراخشو يواش.

حلش دادم تو عجب حالي ميداد. كم كم كردمش تو داشتم ديونه ميشدم باورم نميشد كه اوپن باشه.كيرمو تا ته كردم تو

گفتم خوبه راحتي گفت آره خوبه خيلي خوبه.منم شروع كردم به كردنش

گفتم ميخواي بريم رو تخت گفت نه همينجا بهتره دوست ندارم از جام تكون بخورم.

و من هم همينطور ميكردمش تا آبم داشت ميومد.

اينقدر هيجانش بالا بود كه نشد بهش بگم چكار كنم كه زود كشيدمش بيرون و ريختمش رو لباسش.گفت اخ.خيلي خوب بود.خيلي حال كردم.

آيييييييييييييييي.و همونجا دراز كشيد گفت خستمه و خوابم مياد.به زحمتي بلندش كردم و.

بردمش روتخت و لباساشو كامل در آوردم و پتو رو كشيدم روش.

خودمم رفتم دوش گرفتم و اومدم لخت پهلوش دراز كشيدم.پشتش بهم بود و تا پتو رو زدم .

كنار چشمم به كسش افتاد كه از اون پشت زده بود بيرون.

دستي روش كشيدم و تفي بهش زدم و دوباره كردمش تو خيلي حال ميداد تا بيست دقيقه ميكردمش .

تا آبم اومدو ريختمش رو كونش.خيلي حال داد اونروز.

بعد از خوابش بلند شد رفت حمام و منم كا را رو انجام

دادم تا اومد بيرون گفتم سر حالي گفت آره خوب خوابيدم و الانم كه دوشمو گرفتمو تموم رفتم جلوش.

دستمو بردم زير دامشو كشيدم رو كسش گفتم هنوز شرت پات نيست و يه لب اساسي ازش گرفتم.

بعد گفت نه من شرت پام نميكنم.راستي من دوست.

پسر دارم و داريم با هم ازدواج ميكنيم اگه ديدي کوس توپولو جلوم بازه كار اونه خيالت راحت.

گفتم مبارك باشه هر چي باشه تو هم بايد لذت ببري.ديگه موقع رفتم بود و وسايل .

رو وساندويچا رو گذاشتيم تو سبد و زنگ زدم سرويس.ولي جاتون خالي بود.نوشته ؟

سکس دختر
کوس سفید

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here